به نام خدا
سیگارهای خون آلود
عناوین فصل های این داستان
فصل اول : تاریکی
فصل دوم : فرار
فصل سوم : حماقت
فصل چهارم : اعتراف
فصل پنجم : بی انتها
فصل ششم : صحنه جرم
فصل هفتم : میان مه
فصل هشتم : سیگار
فصل نهم : پایان بازی
ساعت حدود 3:40 دقیقه نیمه شب بود.
رضا با اتومبیل گرانقیمتش با سرعت زیاد در اتوبان خلوت از مهمانی شبانه به سوی خانه بر می گشت، با سیگاری
که بر لب گذاشته بود و با ولع بر آن پک می زد. دود غلیظ ماده روانگردان سیگار فضای اتومبیل را پر کرده بود.
دودی که هر لحظه او را بیشتر دچار توهم و خیالات می کرد.
حالا او همه چیز را وارونه و در هم می دید و هر آن حس میکرد که جدول ها و گارد ریلهای جاده به سویش می
پیچند.
لحظه ای سرش گیج رفت و چشمانش سنگین میشد اما دوباره به خود مسلط میشد و بر سرعتش می افزود.
راه صاف بود و باز ... و او بی توجه به نور فلش دوربینهای ثبت تخلف یکی پس از دیگری آنها را پشت سر می
گذاشت.
سرش اندکی درد میکرد، چرا که فضای داخل به شدت سنگین شده بود.
بیرون هوا سرد بود و او با تنبلی تنها کمی از شیشه اتومبیل را پایین داد.
دود با عجله از شکاف باریک پنجره به بیرون از اتومبیل دوید؛ اما دیگر فایده ای نداشت و توهم کاملا" مغز رضا
را پر کرده بود.
تا آنجا که یک لحظه تصور کرد سگهای نیمه جانی در برابرش وسط اتوبان می خزند ... و این باعث شد اندکی از
سرعتش بکاهد.
اما ثانیه ای بعد در کمال ناباوری موجود عجیبی را در گوشه جدول اتوبان دید، انگار چیزی میان تاریکی می
درخشید. نارنجی بود و براق ... و هر آن به او نزدیکتر میشد.
رضا بی آنکه درنگ کند به سویش پیچید ...
این داستان پر هیجان را از دست ندهید.
برای خرید از قسمت زیر اقدام نمایید
مبلغ واقعی 35,000 تومان 40% تخفیف مبلغ قابل پرداخت 21,000 تومان